مامان غافلگیر میشود...
عشقم دیروز بعد از اینکه پست دیروز تو گذاشتم باهم رفتیم حمام شمارو زود حمام دادم دادمت به بابایی که لباس تنت کنه بعد از چند دقیقه اومدم بیرون وچشمم خورد به تو وبابایی
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای جیییییییییییییییییییییییییییییغ
موهات ...
بابایی تو فاصله ای که من حموم بودم تقریباً همه ی موهاتو زده بود خیییییلی عوض شدی خودتم میخندیدی.عزیزم خیلی عوض شدی اما خیلی بامزه ودوست داشتنی هستی
همه از دیدنت تعجب کردن
خیلی وقت بود قصد کچل کردنتو داشتیم هی امروز وفردا میکردیم که دیگه بابایی خیالمونو راحت کرد دستش درد نکنه
الان تو پارک کنار خیمه گاه هستیم تازه ازجشن تولد امام حسین اومدیم خاله زهرا (دختر خاله بابایی)وسیناهم همراهمونن وشما وبابایی دارین تاب بازی میکنین
دوست دارم خیلییییییییییی زیاد
الاینن موهای ناناز