21شهریور
سلام عزیزکم عیدت مبارک یه خبر خوب دیگه علنن از شب بیست ویکم که مصادف بود با عید غدیر شما هم شروع کردی به صحبت کردن با زبون نی نی ها. هر روز که میگذره شیرین تر میشی تا حالا یه بار با بابایی یه بار هم با من بابای کردی ( جواب بای بای مارو بابالا آوردن دستای ناز و کوچولوت دادی ) ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
0:57
تابستان حسام کوچولو
عکسای فسقلی
سلام یه دونه ی من این چند تا از عکسایی که یعد از دو ماهگیت تا به امروز گرفتم و ازشون خوشم میاد میزارم برات این هم عکسای 20تیر شما ودایی کوچولو فدای اون لب نازت بشم مامانی اینم خمیازه فینگیل من ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
19:42
6مرداد
سلام گلم یه پنج شیش روزی هست که اسهال گرفتی مخصوصا وقتی وقتی شیر مامی رو میخوری دکتر بردمت آزمایش هم دادیم که خداروشکر گفتن چیزی نیست الان دو روزی کامل شیر خشک میخوری منم میترسم هت شیر بدم .خاله عذرا(دوست خونوادگیمون)میگه شاید لثه هات داره محکم میشه آماده میشن واسه دندون در آوردن خودمم چند روز پیش خواب دیدم داری دندون در میاری .ایشالاه که زود خوب بشی عمرم راستی امروز آخرین روز ماه رمضونه وفردا هم عیده(نماز وروزه همه خاله ها وعموها هم قبول باشه) عکساتو بعدا میذارم محمد حسام وبلبل محمد حسام وبابایی وبلبل ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
18:33
سه ماهگیت مبارک
سلام قندعسلم امروز سه ماهه شدی نفسم. دقیقا سه ماهه که خدا یکی از فرشته های ناز بهشتی رو به ما هدیه کرده ممنونم ازت خدای بزرگ هرچقدر شکرت کنم بازم کمه ،عاشقتم خدای مهربون عزیزم همه از اومدنت بی نهایت خوشحالن وشکر گذار خدای مهربون دایی محمد حسین (که دقیقا 4سالو5 ماه ازشما بزرگتره برای همین من بهش میگم دایی کوچولو)هم خیلی بی قرارته همیشه زنگ میزنه وازم میخواد شمارو ببرم پیشش اگه ما هم نتونیم بریم خودش باباباجون ومامان جون میاد برای دبدنت(وقتی از دایی کوچولو میپرسیم کی رو بیشتر ازهمه دوست داری همیشه میگه نی نی آجی فائزه رو) .عمه عاطفه وبابابزرگ هر روز صبح ها میان دنبالت ومیبرنت پیش خودشون خلاصه همه با اومدنت سرگرم شدن و خیلی دوست دارن...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
6:07
نذری محمد حسام
خطنه
هورررااا سلام آلبالوی مامی مبارکت باشه نفسم امروز یکی از روزای مهم زندگی شیرینمون بود درسته سختیهای خودش و هم داشت اماخیلی خوب بود خیلی پسر خوبی بودی دکتر حمادی گفتن جزءبچه های آروم بودی الان که دارم برات مینویسم تازه خوابیدی دو سه ساعتی میشد که داشتی گریه میکردی فکر کنم خیلی درد داشتی قربونت برم عزیزکم ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
21:23
دو ماه و دو روزگیت مبارک عشقم
اینم از عکسای امروزت عشقم عشق مامان این عکس و هم عمه آتی ازت گرفته(شکار لحظه ها) راستی عشقم از امشب جای بابایی به طور آزمایشی به پذیرایی منتقل شد وشما جاش و گرفتی(چون تو گهواره خودت خوابت نمیبره فکر کنم شب بیداریهات به خاطر همین باشه)اگه خوب خوابیدی تا یه مدتی تو اتاق ما میخوابی.دوست دارم پسرم ...
نویسنده :
مامی فائزه✿◕ ‿ ◕✿
22:13